آوریل 27, 2012, خواندن

The Acts of the Apostles 9: 1-20

9:1 حالا سائول, هنوز تهدید و ضرب و شتم علیه شاگردان خداوند نفس می کشد, نزد کاهن اعظم رفت,
9:2 و از او درخواست کرد که نامه هایی به کنیسه های دمشق بفرستد, به طوری که, اگر مرد یا زنی را پیدا کرد که متعلق به این راه باشد, او می توانست آنها را به عنوان زندانی به اورشلیم هدایت کند.
9:3 و همانطور که او سفر را انجام داد, اتفاق افتاد که داشت به دمشق نزدیک می شد. و ناگهان, نوری از بهشت ​​در اطراف او درخشید.
9:4 و افتادن روی زمین, صدایی شنید که به او می گفت, «سائول, سائول, چرا به من جفا می کنی?”
9:5 و او گفت, "شما کی هستید, خداوند?" و او: «من عیسی هستم, که تو آزارش میدی. لگد زدن به توپ برای شما سخت است.»
9:6 و او, لرزان و حیرت زده, گفت, "خداوند, میخواهی من چه کاری برات انجام بدم?”
9:7 و خداوند به او گفت, «برخیز و به شهر برو, و در آنجا به شما گفته خواهد شد که چه کاری باید انجام دهید.» حالا مردانی که او را همراهی می کردند مات و مبهوت ایستاده بودند, در واقع شنیدن یک صدا, اما ندیدن کسی.
9:8 سپس شائول از روی زمین برخاست. و با بازکردن چشمانش, او چیزی ندید. بنابراین او را با دست هدایت می کند, او را به دمشق آوردند.
9:9 و در آن مکان, او سه روز بدون بینایی بود, و نه خورد و نه نوشید.
9:10 حالا شاگردی در دمشق بود, به نام آنانیا. و خداوند در رؤیا به او گفت, «آنانیا!" و او گفت, "من اینجام, خداوند."
9:11 و خداوند به او گفت: «برخیز و به خیابانی برو که راست می‌گویند, و جستجو کنید, در خاندان یهودا, کسی که شائول طرسوسی نام داشت. برای ببین, او نماز می خواند.»
9:12 (و پولس مردی به نام حنانیا را دید که وارد شد و دست بر او نهاد, تا بینا شود.)
9:13 اما حانیا پاسخ داد: "خداوند, من از خیلی ها در مورد این مرد شنیده ام, چقدر به مقدسات شما در اورشلیم آسیب رسانده است.
9:14 و او در اینجا از رهبران کاهنان اختیار دارد که همه کسانی را که نام تو را می‌خوانند ببندد.»
9:15 سپس خداوند به او گفت: «برو, زیرا این وسیله ای است که من انتخاب کرده ام تا نام خود را به امت ها و پادشاهان و بنی اسرائیل برسانم..
9:16 زیرا من به او نشان خواهم داد که چقدر باید به خاطر نام من رنج بکشد.»
9:17 و حنانیا رفت. و وارد خانه شد. و دست هایش را بر او گذاشت, او گفت: «برادر شائول, خداوند عیسی, او که در راهی که رسیدی بر تو ظاهر شد, مرا فرستاد تا بینایی خود را بدست آورید و از روح القدس پر شوید.»
9:18 و بلافاصله, انگار پولک از چشمانش افتاده بود, و بینایی خود را یافت. و بلند شدن, او غسل تعمید داده شد.
9:19 و وقتی غذا خورده بود, او تقویت شد. اکنون او با شاگردانی بود که چند روز در دمشق بودند.
9:20 و پیوسته عیسی را در کنیسه ها موعظه می کرد: که او پسر خداست.

نظرات

Leave a Reply